
برخورداری از حقیقت شکر گشایش روح است… گشایش دل و قلب است… و اصلا به فعلیت رسیدن انسان است…
و لذا در گلستان جناب سعدی با این حقیقت شروع کرده:
منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت
هرنفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات
پس در هر نفسی دونعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب…
خیلی عجیب شروع کرده…. (آغاز گلستان را) با این حقیقت شروع کردن، در راستای همان لعلکم تشکرونی هست که قرآن میفرماید: اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم سمع والابصار والافئده لعلکم تشکرون
گلستان علم و معرفت و عرفان عملی…
اصلا گلستان، یک دوره، عرفان عملی است؛ در دو بُعد فرد و خانواده و جامعه
و هشت باب است، به تعداد بابها و درهای بهشت
که اگر در این بابها ورود شود و انسان خودش را بر اساس اینها بسازد، سرتاپایش میشود بهشت؛ هم خودش بهشت و هم بهشت آفرین… هم جامعه بهشت هم خانه بهشت… سرتاسرنور… گلستان… مایه ی بهجت و سرور و سعادت
آغازش با این است؛ با داستان شکر و توجه به نعمتهای الهی و پیش پا افتاده ترین نعمت را میگوید؛ همین تنفس؛ دم و بازدم…
که ما همینطور بی توجه به این داریم میگذریم و بی اعتناییم… یک لحظه اگر این دم و بازدم از ما گرفته بشود، مشکلی پیش آید، آبی در گلو بپرد و ریه را دچار مشکل کند و این نفس به راحتی نیاید و فرو نرود، فکر نمیکنم به ۵دقیقه (حالا خیلی دستمان را بالا میگیریم، به اعتباری پایین میگیریم؛ یک دقیقه و دو دقیقه) فرآیند مختل شود، آنوقت میفهمیم چی هست؟ همین هوایی که دارد بیرون میآید و فرو برده میشود…
در هر دم و بازدمی ما باید دوبار خدارا شاکر بوده باشیم… فرو بردن و خارج شدن هوا
در یک دقیقه انسان چند بار دم و بازدم دارد؟ در ۵ دقیقه و ۱۰دقیقه و یک ساعت چقدر؟ در یک روز چقدر؟ در یک شب و روز چقدر؟ در دوروز چقدر؟ در یک هفته یک ماه چقدر……
همین یکی…
دیگه برای خوراکمان، گوشتمان، سبزیمان… امکانات رفاهی مان… علممان، معرفتمان، تخیل و تعقلمان، توهم، احساسمان، دیدن… و شنیدنمان… لمس، ذوق و چشیدن، استشمام و…..
ببینید چه میشود؟!!!!!!….
و چقدر ما غافلیم!!!!….
و همینطور غافلانه داریم میگذرانیم….
چند نفر از افراد پیدا میشوند که تشکر میکنند؟!
همینه که قرآن میفرماید:و قلیل من عبادی شاکرین…..
اینجاست که معلوم میشود چرا قرآن میفرماید و قلیل من عبادی الشاکرین…
و ادامه فرمایش سعدی:
از دست و زبان که برآید که از عهده ی شکرش به در آید
شرح کتاب اوصاف الاشراف